نقش يهود در دوران ظهور امام زمان (عج) دانستنی ها و ترفند های کامپیوتر

 

نقش يهود در دوران ظهور امام زمان (عج)

  • زندگی بافتن یک قالیست نه همان نقشه که می خواهی تو در این میان فقط می بافی<-PostCategory->

نقش يهود در دوران ظهور-1


(افسانه اسراييل (مروري بر چگونگي تشكيل اسراييل)

امروز به جز ايالات متحده كه مرعوب لابي صهيونيستي است، براي كمتر كشوري دفاع از جنايات آشكار اسراييل معقول مي‏نمايد. حتي اروپاييان كه آرزوهاي استعماري خود در خاورميانه را در استقرار و ثبات اين رژيم جستجو مي‏كردند، از استمرار حمايت اين رژيم هراسناكند.
در حال حاضر نظرسنجيها حاكي از انزجار روزافزون افكار عمومي جهان نسبت به اسرائيل و اقدامات اين كشور در جهت به خطر افتادن صلح جهاني دارد. اين در حالي است كه غولهاي رسانه‏اي غرب به اين رژيم و يا حاميان تعلق دارد و همواره تلاش شده تا افكار عمومي جهان تسليم مظلوم‏نمايي و ظاهر حق به جانب اسرائيل گردد.
پس از پيروزي شكوهمند حزب‏الله در آزادسازي مناطق اشغالي جنوب لبنان، انتفاضه تنها راه مشروع براي احقاق حقوق ملت آواره فلسطين، در رفع تجاوز به شمار مي‏رود و از زمان آغاز تا اكنون، ثمرات آن براي ملت فلسطين كاملا مشهود است.
مقاله حاضر، نگاهي مستدل و مستند به تعلق قطعي اين سرزمين به ملت فلسطين و جعلي‏بودن مدعيات رژيم صهيونيستي دارد. اميد است مورد توجه شما قرار گيرد.

مناقشه فلسطينيها و رژيم اسراييل، طولاني‏ترين كشمكش در قرون اخير مي‏باشد و بارزترين ويژگي اين مناقشه، زور، خشونت و سبعيت است كه از سوي اسراييل اعمال مي‏شود. همچنين، اين مساله بلوغ فكري و عقلانيت بشر را در قرن بيست و يكم مخدوش ساخته و به شدت زير سوال برده است؛ زيرا پايمال شدن حق و عدالت انساني و كشته و مجروح شدن هزاران انسان ـــ شامل پير، جوان، زن و كودك به فجيع‏ترين وضع و با دست خالي ـــ لكه ننگي است كه رشد عقلانيت و بلوغ فكري بشر در جهان معاصر را مورد ترديد قرارداده است. اگرچه تلاشهاي فراواني براي حل اين مشكل صورت گرفته؛ اما وقتي به كنه اين تلاشها توجه كنيم، خواهيم ديد كه باز هم انگيزهýهاي سياسي و منفعت‏طلبي بر انگيزه‏هاي اخلاقي و انساني، پيشي گرفته است.1
اين عملكرد به‏خاطر حفظ منافع استعمار و امپرياليسم در منطقه مي‏باشد و در حقيقت، فلسفه وجودي اسرائيل همين است؛ يعني: تبديل اسرائيل به يك جانور درنده در جهت حفظ منافع استعمار. حمايت بي‏دريغ آمريكا و اروپا از دولت اسرائيل درهمين رابطه تنظيم شده است. يك روزنامهýنگار ناراضي اسرائيلي چنين اظهار مي‏دارد:2
«
اگر آمريكا از اين زياده‏رويهاي احمقانه خشمگين شده و جريان كمكها را قطع كند، همه افسانهýپردازيهاي قدرت امپراتوري خاتمه خواهد يافت
مجله اكونوميست، چاپ لندن مي‏نويسد:3
«
معمولا آمريكا مي‏تواند با خودداري از ارسال سلاحهاي نو و براق، اسرائيل را متنبه سازد؛ اما اين تحريم در صورتي موثر خواهدبود كه بتوان به ادامه آن باور داشت. اگر اين بار اسرائيل باوركند كه رئيس‏جمهور آمريكا در سياست خود پابرجاست و در صورت لزوم، صدور اسلحه را تا مدت مديدي تحريم [نمايد] و در ميزان كمكهاي اعطايي تجديد نظر كند، بسيار موثر خواهدبود
جنبه‏هاي اساسي كمك آمريكا در راه تشكيل «اسراييل بزرگ» با كشتار فلسطينيها در بيروت، در سپتامبر 1982، به صورتي خشن و بيرحمانه ظاهر شد كه فريادهاي اعتراض گسترده‏اي را هرچند به طور موقت به همراه داشت، به‏طور كلي آمريكا و تفسيرهاي مطبوعاتي از حمله اسراييل پشتيباني كردند و اشغال غرب بيروت در 15 سپتامبر نيز هيچýگونه انتقاد رسمي آمريكا را برنينگيخت؛ هرچند كشتارهاي صبرا و شتيلا را كه به دنبال آن صورت گرفت با خشم فراوان محكوم كردند.4
ارتباط ويژه اين دو كشور را مي‏توان به شكل ملموسýتري از ميزان كمكهاي نظامي و اقتصادي آمريكا به اسراييل در سالهاي گذشته دريافت. ميزان كمكهاي دريافتي اسراييل از آمريكا به طور سرانه از دريافت هر كشور ديگري بالاتر بوده است. در سالهاي مالي 1978 ـــ 1982م، از مجموع كمكهاي نظامي و اقتصادي آمريكا در همه كشورها به ترتيب 48درصد و 35درصد عايد اسراييل شده است و براي سال مالي 1983 دولت ريگان از 1/8 ميليارد دلار بودجه‏اي كه براي كمكهاي خارجي درخواست كرده است، 5/2 ميليارد آن را به اسراييل تخصيص داده بود.5
با توجه به اين عملكرد نژادپرستانه اسراييل به كمك اروپا و آمريكا، شاهد شكل‏گيري انتفاضه مي‏باشيم كه هنوز هم ادامه دارد. نخستين حركت خودجوش مردم فلسطين عليه اشغالگران اسراييل كه براي اولين بار واژه انتفاضه را وارد فرهنگ سياسي كرد، در سال 1987 آغازشد و انتفاضه اول تا سال 1993 ادامه يافت. اگرچه فلسطينيها در اين انتفاضه، بيش از 1500 شهيد دادند؛ اما توانستند اسراييل را به نوعي در اعتراف به حقوق مردم فلسطين مجبور كنند تا اين كشور در عرصه سياست داخلي و نظام بين‏الملل، واقعيتي به نام فلسطين و فلسطيني را به رسميت بشناسد. انتفاضه نخست، تجربه بسيار ارزشمندي براي فلسطينيها در انتفاضه اقصي بود.6
از 1500 فلسطيني‏اي كه تا سال 1997 به شهادت رسيدند، قتل 1346 فلسطيني با تيراندازي مستقيم نظاميان رژيم صهيونيستي و بقيه به‏دست شهرك‏نشينان صهيونيست صورت گرفته است. به گزارش واحد مركزي خبر از بيروت بر اساس اين آمار از سال 1987ـــ 1997 م، 18 هزار فلسطيني به بهانه‏هاي مختلف بازداشت و به زندانهاي كوتاه مدت و يا طولاني محكوم شده‏اند. همچنين، نظاميان رژيم صهيونيستي در ده سال گذشته 481 فلسطيني را از خانه و كاشانهýشان اخراج و 247 باب منزل آنان را ويران كرده‏اند7. براي درك بهتر اين وضعيت لازم است، نگاهي علمي و مختصر به فلسطين داشته باشيم.

تاريخچه فلسطين
در دورانهاي گذشته، فلسطين را «ارض كنعان» ميýگفتند؛ زيرا از ابتداي تاريخ، اعراب كنعاني در آنجا زندگي مي‏كردند و نام فلسطين، به مناسبت يكي از قبايل كريتي كه دوازده قرن پيش از ميلاد مسيح در سواحل مديترانه ميان «يافا» و «غزه» رحل اقامت افكنده بودند و بعدها به فلسطينيون معروف شدند، بر اين سرزمين نهاده شده است.8
فنيقيها كه از نژاد سامي بوده و به زبان سامي تكلم مي‏كردند، حدود سه هزار سال پيش از ميلاد با مهاجرين آموري و كنعاني به نواحي شرق مديترانه مهاجرت كرده و حوالي شام (كله‏سيري) و اراضي ساحلي مديترانه مستقر شدند. در هزاره سوم، كاروانها و كشتيها و سپاهياني كه از طرف زمامداران بين‏النهرين و مصر به اين حدود اعزام مي‏شدند، مردم اين نواحي را به نام آموري يا آمو (AMOU) يادمي‏كردند و به هيچ وجه، صحبتي از فنيقيان نبود. اين اصطلاح از زمان هومر معمول گرديد و كنعانيها از موقعي كه با نوشتن آشنا شدند، خود را به نام شهري كه مسكن آنها بود، اهل صيدا، اهل صور ويا به طور كلي، كنعاني مي‏خواندند و نام فنيقي بر خود نمي‏گذاشتند. مركز اصلي آنها به ظاهر، حوالي درياي سرخ و نزديكهاي خليج سوئز و خليج عقبه بود كه از آنجا هم به حدود مديترانه مهاجرت كرد‏ند9. (بنابراين، اصل فنيقيها و كنعانيها، يكي است.)
اين كنعانيها بودند كه شهر اورشليم يا يورشاليم را بنا نهادند. «يور» به معناي تاسيس و «شاليم» اسم رب‏النوع صلح است. كنعانيها كه بنا به روايات تاريخي، نخستين گروه موحد اين منطقه بوده‏اند و در پايان هزاره چهارم پيش از ميلاد در اين سرزمين مي‏زيسته‏اند، شهر «يورساليم» را بناكردند؛ اما چون ملك صادوق، پادشاه آنان دوستدار صلح و آرامش بود به احترام شاليم، خداوند صلح آن را يورشاليم (شهر صلح) ناميد و نيز پيش از حمله حضرت داوود به آنجا، آن را «يبوس» (JEBUS) ميýخواندند10. (يبوس ‏نام قومي است كه در زمان حمله حضرت داوود، دراين شهر ساكن بود و به همين سبب شهر را به اين نام مي‏خواندند.) كنعانيها از نظر تمدن در سطح بالايي قرارداشتند. آنها از برنز و آهن دركارهاي صنعتي استفاده كرده مهارت خاصي در ساختن حلقه‏هاي نظامي داشتند.11
بر اساس روايات، حدود 1730 ق.م، چندين قبيله عبري از مكه به سرزمين كنعان آمدند. اين قبايل در سرزمين كنعان مستقر نشدند؛ بلكه به مصر رفته و تحت حكومت فراعنه به زندگي خود ادامه دادند. اين قبايل، يك‏هزار و دويست و نود سال قبل از ميلاد از مصر بيرون آمده و مدتي در بيابانها سرگردان بودند.
چنانكه از روايات تورات برمي‏آيد، در 1200 ق.م تصرف كنعان به دست يوشع انجام گرفت. يوشع از نهر اردن گذشت و به شهر اريحا حمله‏ور شد (درست 1800 سال بعد از آمدن كنعانيها به منطقه.)
در سفر يوشعýبنýنون، عهد عتيق، فصل ششم آمده است:12
«
بني اسراييل، تمام مردم اريحا را از مرد و زن، پير و طفل كشتند و حتي حيوانات را از دم شمشير گذراندند. هر چه در شهر يافتند، آتش زدند، فقط طلا و نقره و ظروف مسي و ادوات آهني را تلف نمي‏كردند و در خزانه «رب» جمع مي‏نمودند.
پس از اريحا بعضي از شهرهاي ديگر فلسطين را متصرف شدند؛ ولي اهالي بيت‏المقدس (يبوس) مقاومت كردند و بالاخره، تسليم نشدند و سواحل فلسطين نيز به دست فلسطينيون باقي ماند
ميان اسراييليها و ساكنان اصلي فلسطين به مدت 200 سال جنگهاي پراكنده صورت گرفت تا اينكه در 1000 سال پيش از ميلاد، حضرت داوود13، نخستين حكومت اسراييل را ايجاد كرد.
دوران حكومت حضرت داوود و حضرت سليمان (1000 ـــ 935 ق.م) سالهاي طلايي دولت باستاني اسراييل بود. حكومت متحد اسراييل در 922 ق.م به دو بخش شمالي و جنوبي (اسراييل و يهوديه) تقسيم شد كه بعدها هر دو سقوط كردند.
حكومت اسراييل شمالي در 721 ق.م در جريان محله آشوريها و حكومت يهوديه در 587 ق.م توسط بابليها سقوط كرد و به‏طور كامل از بين رفت، يهوديان به اسارت درآمده، پراكنده شدند. جرج فريدمن در اين مورد ميýنويسد:14 «دوازده قبيله بني‏اسراييل به قفقاز، ارمنستان و به ويژه بابل تبعيد شدند و بدين ترتيب، مردم يهود با تماميت وجود خود، به همراه نژاد، جامعه ملي و مذهبي خود براي هميشه از بين رفت
اگرچه، كوروش ـــ پادشاه ايران ـــ در 520 ق.م بابل را شكست داد و يهوديان را آزاد كرد و به فلسطين بازگرداند؛ اما آنها زير سلطه مقدونيها و روميان درآمدند و هرگز به حكومت نرسيدند. در دوران سلطه مقدونيها و روميان، مردم يهود به چند شورش دست زدند؛ اما برخلاف همه اين شورشها (به ويژه شورش سكابيها كه شدت داشت) حكومت يهود دوباره، اعاده نشد.
بسياري از مورخين صهيونيستي اين پراكندگي و از بين رفتن را تاييد مي‏كنند. چنانكه خاخام اعظم بريتانيا در سال 1917 ميýنويسد:16 «پس از فرماني كه كورش صادر كرد، عمده مردم يهود همچنان در بابل ماندند
اين نكته مورد تاييد آ.ت. المستد (A.T.OLMESTEAD)، مورخ آمريكايي نيز ميýباشد. وي مي‏نويسد:17 «مشكل مي‏شد انتظار داشت، يهودياني كه اينك ثروتمند بودند سرزمين حاصلخيز بابل را به‏خاطر تپه‏هاي بي‏حاصل يهوديه ترك كنند…»
از آن زمان تا قرن بيستم ـــ صهيونيستها توانستند تحت قيمومت بريتانيا، مهاجرت گروه كثيري از يهوديان را به فلسطين ترتيب دهند ـــ عده قليلي يهودي در اين كشور زندگي مي‏كردند و براي 19 قرن فلسطين كمýوبيش از وجود يهوديان خالي بود. بنجامين، زايري يهودي كه در حدود سالهاي 1170 ـــ 1171م از سرزمين مقدس ديدار مي‏كند، تنها 1440 يهودي را در آنجا مي‏يابد و نمان جروندي مي‏گويد: «در 1267م فقط دو خانواده يهودي در بيت‏المقدس زندگي مي‏كردند.»18
با توجه به اين واقعيات تاريخي، ادعاي صهيونيسم مبني بر اينكه خود را وارث فلسطين دانسته، تاريخ سياسي اين سرزمين را با حكومت پادشاهي اسراييل در سالهاي پيش از ميلاد برابر مي‏داند و عبرانيها را جزو نخستين ساكنان فلسطين به حساب مي‏آورد، از هيچ اعتباري برخوردار نيست. برخي از محققان يهودي نيز اين نكته را تاييد مي‏كنند. براي مثال، ماكسيم رودنسون، محقق يهودي فرانسوي مي‏گويد: «مردم فلسطين به تمام معنا از نظر بومي همان فلسطينيهاي قديم و فرزندان كنعانيها و ساير قبايل اوليه فلسطين هستند.»19 جالب اينجاست كه حتي حاميان اروپايي تشكيل دولت اسراييل در فلسطين در قرون جديد نيز به اين امر آگاه بوده و آن را مطرح مي‏كردند. به عنوان نمونه، در سال 1920 هنگامي كه حكم قيمومت بريتانيا بر فلسطين در مجلس اعيان اين كشور مورد بحث قرارگرفته بود، لرد سيدنهام چنين اعلام كرد: «من كاملا با خواست يهوديان براي يافتن يك وطن ملي موافقم؛ ولي اين را مي‏گويم كه اگر اين خواست مستلزم اعمال بي‏عدالتي بزرگي نسبت به مردمي ديگر شود، بايد از اين خواست صرف‏نظر كرد. فلسطين وطن اصلي يهوديان نيست. يهوديان اين سرزمين را پس از يك كشتار بي‏رحمانه به دست آوردند و هرگز همه آن را كه اكنون آشكارا درخواست مي‏كنند، متصرف نشدند. اعتبار اين ادعا مثل اين مي‏ماند كه اعقاب روميان قديم مالكيت كشور انگلستان را ادعا كنند؛ زيرا كه روميان به همان مدتي كه يهوديان فلسطين را در اشغال داشتند، بر انگلستان حكومت كردند و در اين كشور به مراتب آثار مفيد و ارزشمندتري از آنچه اسراييليها در فلسطين به جا گذاردند، باقي نهادند.
اگر قرار شود ادعاي فتح چندين هزار سال قبل را مبناي كار قرار دهيم تمام جهان بايد واژگون شود… تنها ادعاي واقعي نسبت به فلسطين از آن ساكنين فعلي آن است كه بعضي از آنها همان فرزندان مردمي كه قبل از حمله يهود در آنجا زندگي مي‏كردند، بوده و بقيه فرزندان اسراييليهايي كه مسلمان شدند مي‏باشند.»20
آرنولد توين‏بي، مورخ سرشناس معاصر بر اين امر تاكيد مي‏ورزد كه فلسطين يك سرزمين عربي است و يهوديان چه در زمان قديم و چه در زمان معاصر، تجاوزكارانه وارد آن شده‏اند. به گفته او: «پيش از آنكه هرتصل، جنبش صهيونيستي خود را آغاز كند، از تاريخ سكونت مردم فلسطين در آنجا دست كم هفده قرن و نيم گذشته بود
جميز فريزر، مورخ معروف اسكاتلندي نيز در اين باره مي‏گويد: «كشاورزان عرب زبان فلسطين از اعقاب قبايلي هستند كه پيش از حمله اسراييليها در دوران حضرت داوود در آن سكونت داشتند و از آنجا نقل مكان نكرده، ريشه‏كن نشده‏اند. آنان به رغم امواج فتوحات، در سرزمين خود ثابت مانده، به اقامت در آن ادامه دادند
بدين ترتيب، از نظر مورخين و محققين (يهوديان ضدصهيونيست و محققين بي‏طرف) ادعاي تاريخي صهيونيستها نسبت به فلسطين از اعتبار برخوردار نمي‏باشد و نمي‏توان بر اساس اين پيوند تاريخي، اشغال فلسطين و تاسيس اسراييل را توجيه كرد.21

فلسطين در قرون جديد
مساله بازگشت يهوديان به فلسطين و تاسيس جامعه و حكومت اسراييل، در اصل نه صهيونيستي بود و نه يهودي؛ بلكه از سوي كشورهاي استعمارگر اروپا به خاطر منافع و ايجاد پايگاهي در منطقه مطرح مي‏شود. ناسيوناليسم يهود در جهت حفظ اين منافع به وجود مي‏آيد كه پديده‏اي اروپايي بود22 و در نيمه دوم قرن نوزدهم در كشورهاي اروپاي غربي و روسيه شروع و توسعه مي‏يابد.23
در 1652م با اجازه كمپاني هلندي هندغربي، قطعه زميني در جزيره كوراسااو (CURASAO) به ژوزف نونزدا فونسه‏كا (NUNEZDAFONSECA) و ديگران داده شد كه مستعمره‏اي يهودي‏نشين را در اين جزيره تاسيس كنند... اما اين اقدام موفقيتي نيافت.24 در 1654م انگلستان در نظر داشت، يهوديان را در مستعمره خود به نام سورينام (SURINAM) اسكان دهد. فرانسه نيز چنين نقشه‏اي را در موقع غلبه بر مصر طرح مي‏كند. ناپلئون پس از تسخير مصر و به دنبال آن اشغال فلسطين، در صدد برمي‏آيد تا دولتي يهودي در فلسطين ايجاد كند؛ زيرا اين موضوع به خاطر حفظ منافع فرانسه ضروري بود. اين اقدام با شكست فرانسه از انگلستان ناكام ماند.
در سال 1840م قدرتهاي بزرگ استعماري اروپا كه مي‏كوشيدند در امپراتوري رو به زوال عثماني رخنه كنند، مساله آينده سوريه را كه آن زمان در اشغال قواي مصر بود، پيش كشيدند. در اوت 1840 روزنامه تايمز مقاله‏اي با عنوان «سوريه، بازگرداندن يهوديان» انتشار داد كه قسمتي از مقاله بدين شرح مي‏باشد:
«
پيشنهاد استقرار يهوديان در سرزمين آبا و اجدادي خود، تحت حمايت پنج قدرت بزرگ، اينك، ديگر مساله‏اي ذهني و خيالي نيست؛ بلكه موضوعي است از نظر سياسي در خور اعتنا.»25
ارل شافتسýبري (EARL OF SHAFTESBURY) يكي از سياستمداران برجسته انگليسي در نامه‏اي به تاريخ 25 سپتامبر 1840 براي پالمرستون، وزير امور خارجه وقت نوشت:26 «لازم است، سوريه را به صورت يكي از دومينيونهاي انگليس درآورد و اگر بازگشت ايشان يعني يهود را در پرتو وضع جديد فلسطين يا استعمار آن مورد توجه قراردهيم، خواهيم ديد كه اين طرح و اقدام ارزانýترين و مطمئنýترين راه تدارك نيازمنديهاي اين نواحي كم‏جمعيت است
لرد پالمرستون به نوبه خود درهمان تاريخ نامه‏اي به سفير انگلستان در آنكارا مي‏نويسد و از او مي‏خواهد كه سلطان عثماني را متقاعد سازد تا با تشكيل يك كانون يهودي در فلسطين و بازگشت يهوديان به آنجا موافقت نمايد.27 در سال 1842 كنسولگري انگلستان در بيت‏المقدس افتتاح شد. همين كنسولگري در سال 1848 بيانيه‏اي صادر كرد، مبني بر اينكه انگلستان تنها كشور حمايت‏كننده از اتباع يهودي روسي مقيم فلسطين است. با تمام اين تلاشها، پالمرستون موفق به جلب نظر يهوديان براي رفتن به فلسطين و ايجاد دولت يهود نشد؛ زيرا يهوديان نمي‏خواستند، اروپا و زندگي خوش خود را رهاكنند؛ بنابراين، مساله براي مدتي مسكوت ماند. بعدها در زمان ديزرائيلي، نخست‏وزير وقت انگلستان بين سالهاي 1868 ـــ 1880 اين مساله دوباره، احياگرديد. در يك گزارش استعماري كه نامش «كامپل بانورمان» است، وضعيت رابطه انگلستان به عنوان سركرده استعمار با منطقه و بهýخصوص فلسطين مشخص شده است. در اين گزارش، چنين آمده است: مسالهýاي كه وجود امپراتوريهاي اروپايي را در منطقه مديترانه جنوبي و شرقي به خطر مي‏اندازد، اين است كه اگر ملل اين منطقه همچنان راه بيداري وهماهنگي و پيشرفت را طي كنند، بدون شك، منافع اروپاييان بهýكلي از بين خواهدرفت؛ بنابراين، همه كشورهاي ذيýنفع بايد همچنان در سياست تجزيه و تقسيم منطقه به عقب نگهداشتن مردمان آن پايداري كنند
در گزارش توصيه شده است كه براي از بين‏بردن ارتباط فكري و معنوي ملل منطقه بايد از هرگونه وسايل علمي فعال استفاده شود. به عنوان نمونه، با برقراري يك مانع انساني قوي و بيگانه بايد قسمت آفريقايي از قسمت آسيايي آن مجزاگردد. اگر اين نيروي جديد در نزديكي كانال سوئز مستقر شود، ميýتواند منافع غرب را به بهترين وجه حفظ كند. بر اساس اين گزارش، استعمار بريتانيا، سياست تجزيه سرزمين عربي را دنبال كرد.28
بدين ترتيب، خميرمايه اصلي انديشه صهيونيستي، يعني بازگشت به فلسطين و تاسيس حكومت اسراييل، در اصل از سوي قدرتهاي استعماري رقيب در اروپا مطرح شد و بعدها بورژوازي يهود نيز جهت دست يافتن به اهداف خود، با سرمايه‏داري اروپا همدست شد و حركت صهيونيستي را بنيان نهاد.29
با توجه به اين جناح‏بنديهاي استعمار، شاهد به وجودآمدن انجمنها و گردهم‏آيي‏هاي يهوديها در سراسر اروپا هستيم كه از طرف انگلستان حمايت مي‏شد. يكي از معروف‏ترين اين انجمنها، «جنبش عشاق صهيون» بود كه براي نخستين بار در سال 1882 در روسيه به‏وجود آمد. افرادعشاق صهيون در سراسر اروپا به فعاليت مشغول بودند، محل كميته اصلي آنها در پاريس قرارداشت. سرهنگ گلداسميت (GOLDSMITH) در انگلستان طرح تاسيس يك ارگان نظامي را براي تامين امنيت مستعمره‏هاي يهودي در فلسطين ارائه داد. او همچنين نقشه‏هايي به زبان عبري در مورد فلسطين تهيه كرد. گلداسميت معتقد بود كه «مساله يهود هرگز حل نخواهدشد؛ مگر در صورت تاسيس يك كشور يهودي در سرزمين فلسطين.» او كه رهبري عشاق صهيون را در انگلستان و در بخشهاي عمده اروپاي غربي بر عهده داشت، طرح خود در رابطه با دولت يهود را چنين ارائه كرد:30
1
ـــ باوركردن «انديشه ملي» در اسراييل
2
ـــ توسعه طرح مستعمره كردن فلسطين و پياده كردن اين طرح در سرزمينهاي مجاور آن به وسيله يهوديان از طريق ايجاد مستعمره‏هاي جديد
3
ـــ گسترش آموزش زبان عبري به عنوان يك زبان زنده
4
ـــ بهبود وضع اخلاقي، فكري و مادي اسراييل
5
ـــ اعضاي جامعه يهود در فلسطين از قوانين سرزمين اسراييل اطاعت كنند تا رفاه خود را افزايش دهند.
اگرچه عشاق صهيون و ديگر انجمنهايي كه به دنبال آن تشكيل مي‏شوند، زمينه‏هاي اصلي بازگشت به فلسطين را از طرف يهوديها فراهم مي‏سازند؛ اما بنيانگذار صهيونيزم سياسي ودولت اسراييل، تئودور هرتصل است.
از نقطه نظر تاريخي مي‏توان پيدايش صهيونيزم31 سياسي را با انتشار كتاب دولت يهوديان اثر تئودور هرتصل اتريشي در 1896 همزمان دانست. در اين كتاب، سعي شده كه در عناصر مرموز عقيدتي صهيونيسم مذهبي، واقعياتي ناسيون

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





  • نویسنده : Kamyar.sn